Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران اکونومیست»
2024-04-20@11:43:50 GMT

غولِ «جک و لوبیای سحرآمیز» چه شکلی است؟

تاریخ انتشار: ۲۸ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۰۴۸۸۹۵

غولِ «جک و لوبیای سحرآمیز» چه شکلی است؟

داستانی خیالی و عجیب که با نقاشی‌هایی عجیب‌تر تصویرگری شده است. «جک و لوبیای سحرآمیز»؛ داستانِ یک پسرِ روستاییِ فقیر که امروز شاید کمتر کسی یادش مانده باشد که او یک قهرمان است.

به گزارش خبرنگار بخش تجسمی ایران اکونومیست، ۱۰۴ سال پیش بود که کتابِ «افسانه‌های انگلیسی» توسط فلورا آنی استیل نگارش شد و آرتور راکهام تصویرگری این کتاب را با استفاده از جوهر سیاه و آبرنگ و با نگاهی نشأت گرفته از خیال انجام داد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

یکی از قصه‌های این کتاب همان «جک و لوبیای سحرآمیز» معروف است.

پس از سال‌های طولانی‌ای که خیالِ کودکان با این کتاب رنگ گرفت و فیلم‌ها و کارتون‌های متعددی نیز از این داستان ساخته شد، امروز کمتر کسی به یاد دارد که برای اولین بار آرتور راکهام بود که در سال ۱۹۱۸ این کتاب را در قالبِ تصاویر روایت و شخصیت‌هایش را بازآفرینی کرد. تصاویری که از سبکِ مخصوص به راکهام نشأت گرفته و یک افسانه انگلیسی را روایت می‌کند.

تصویری از غول خلق شده توسط آرتور راکهام

آرتور راکهام نقاشِ آبرنگ و تصویرگرِ متولدِ سال ۱۸۶۷ است. او که بیشترِ کارهایش شاملِ یک فضای فانتزی و تخیلی می‌شود، تا پایانِ دهه‌یِ ۱۸۹۰ دارایِ سبکی مخصوص به خود شده بود که هنرِ تصویرگری را متحول کرد.
به مناسبتِ زادروزِ آرتور راکهام ـ هنرمند تصویرگر ـ نگاهی خواهیم داشت به داستانِ قدیمیِ «جک و لوبیای سحرآمیز» که در دسته‌ی قصه‌های کودکانه بارها با تصاویر جدیدی روایت شده است.


داستانِ «جک و لوبیای سحرآمیز» چیست؟

جک، پسر روستایی فقیر، گاو خانواده را با یک مشت لوبیا جادویی مبادله می‌کند که به یک ساقه لوبیای عظیم و بلند تبدیل می‌شود که تا ابرها می‌رسد. جک از ساقه لوبیا بالا می‌رود و خود را در قلعه یک غول غیر دوستانه می‌بیند. غول حضور جک را حس کرده و گریه می‌کند:

فی-فای-فو-فوم!
بویِ خونِ یک انگلیسی را حس می‌کنم.

زنده باشد، یا مرده، استخوان‌هایش را آسیاب می‌کنم تا نان خود را درست کنم.
جک با نادیده گرفتن غول می‌تواند بسیاری از کالاهایی را که زمانی از خانواده‌اش دزدیده شده است، بازیابی کند؛ از جمله یک کیسه طلا، یک غاز مسحورشده که تخم‌های طلایی می‌گذارد و یک چنگ طلایی جادویی که خودش می‌نوازد و می‌خواند. جک سپس با خرد کردن ساقه لوبیا فرار می‌کند. غول که او را تعقیب می‌کند می‌میرد و جک و خانواده‌اش موفق می‌شوند.

تصویرسازی دیگر از جک و لوبیای سحرآمیز


«جک و لوبیای سحرآمیز» یادآورِ کدام اصول اخلاقی است؟

در وهله‌ی نخست با خواندنِ داستانِ معروفِ «جک و لوبیای سحرآمیز» شاید به این نکته برسید که چطور می‌شود جک با دزدی از غول همچنان عنوانِ قهرمان را به خود اختصاص دهد؟
درباره این مسأله روایت‌های مختلفی وجود دارد. بسیاری از تعابیر مدرن غول را موجودِ شروری می‌دانند که مردم کوچک‌تر را به وحشت می‌اندازند و از آن‌ها دزدی می‌کنند، به طوری که جک به یک قهرمان واقعی تبدیل می‌شود. به عنوان مثال، فیلم ۱۹۵۲ با بازی ابوت و کاستلو غول به دلیل فقر در پای ساقه لوبیا سرزنش می‌شود، زیرا او غذا و ثروت را می‌دزدید و مرغی که تخم‌های طلایی می‌گذاشت در اصل متعلق به خانواده جک بود. در نسخه‌های دیگر، گفته می‌شود که غول هم مرغ و هم چنگ را از پدر جک دزدیده است؛ بنابراین آنچه روایت‌های مختلف درنهایت با آن سرِ اتحاد دارند، قهرمان بودن جک در داستان است.
شجاعت، پایبندی به خانواده و تلاش، برخی دیگر از مفاهیمی هستند که در این داستان گنجانده شده و برخی اصول اخلاقی را یادآوری می‌کنند.

«جک و لوبیای سحرآمیز» به روایتِ تصویر

در ادامه تصاویری از قصه‌ی «جک و لوبیای سحرآمیز» که طراحی شده را تماشا کنید:

 

 



منبع: خبرگزاری ایسنا برچسب ها: آرتور راکهام ، جک و لوبیای سحرآمیز

منبع: ایران اکونومیست

کلیدواژه: جک و لوبیای سحرآمیز جک و لوبیای سحرآمیز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۴۸۸۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

داستان ۳۴ روز مقاومت در خرمشهر؛ اگر سلاح داشتیم، شهر سقوط نمی‌کرد

ناخدا یکم هوشنگ صمدی می‌گوید: من ۸۰۰ تا ۹۰۰ نفر تکاور داشتم که همگی افسر و درجه دار بودند، ما سرباز نداشتیم. نیرو‌های مردمی از اقشار مختلف هم شاید ۴۰۰ نفر با ما همراه بودند. ما توانستیم با این تعداد نیرو در مقابل دو لشکر زرهی و مکانیزه ارتش عراق با چند گردان گارد ریاست جمهوری و چند گردان جیش الشعبی مثل بسیج ما، مقاومت کنیم.

به گزارش خبرآنلاین، از سال ۱۲۹۹ تاکنون، بیش از یک قرن است که روز ارتش در ایران گرامی داشته می‌شود، پس از پیروزی انقلاب هم امام (ره) ۲۹ فروردین را بنام روز ارتش نامگذاری کردند تا ضمن ارایه کارنامه ارتش، افکارعمومی و کارشناسان هم مناسبت و مجالی برای گرامیداشت این فرزندان دلیر میهن داشته باشند، ارتشی که با وجود همه تغییر و تحولات سال‌های نخستین پس از پیروزی انقلاب ۵۷، شجاعانه به میدان مبارزه با ارتش آماده و تا بن دندان مسلح عراق شتافت و تاثیری انکارناپذیر در متوقف ساختن متجاوزان عراقی داشت.

ناخدا یکم هوشنگ صمدی که اعزام پیش از انقلاب او به انگلیس برای گذراندن دوره‌ای عالی، همزمان با حضور صدام در همان مرکز لندن برای سپری کردن دوره اطلاعاتی بوده، در گفت و گویی صمیمانه روایتی دست اول، جذاب و کمتر شنیده‌شده از آغازین روز‌های دفاع مقدس را مرور کرد که با هم می‌خوانیم:

مشروح این گفتگو را بخوانید:

***

شما قبلا فرمانده گردان تکاور دریایی بوشهر بوده اید، امروز هم روز ارتش است، لطفا از نقش ارتش در دوران دفاع مقدس برایمان بگویید.

ضمن تبریک این روز به همه همرزمان ارتشی بعنوان یک ارتشی می‌گویم ارتش در جنگ ۸ ساله تحمیلی نقش اصلی و موثر را داشت. در یکم مهر ۱۳۵۹ سپاه و بسیج آنچنان سازمانی نداشتند و ارتش بود که با همه مشکلاتی که در دوران انقلاب به سرش آمده بود و معاندین، جاسوسان و بدخواهان صحبت انحلال ارتش را می‌کردند و با صدور بخشنامه‌های مختلف خواسته و ناخواسته برای تضعیف ارتش تلاش می‌کردند، اما ارتش، روز ۳۱ شهریور مردانه در جلوی دشمن ظاهر شد. ما وجود دشمن و احتمال جنگ را از خرداد ۵۸ به مسئولین اطلاع می‌دادیم، من خودم فرمانده گردان تکاروران در جبهه جنوب و خوزستان بودم واز خرداد ۵۸ چهار واحد در آنجا داشتم که روزانه به ما اطلاعات می‌دادند که دشمن دارد چکار می‌کند و در چه وضعیتی است و ما این را به نیروی دریایی انتقال می‌دادیم و نیروی دریایی به ارتش و ارتش به مسئولین می‌داد، ولی مسئولین قبول نمی‌کردند و می‌گفتند بیشنر مردم عراق شیعه هستند و انقلاب را به ما تبریک گفته اند و به ما حمله نمی‌کنند و این برای ما بسیار سنگین تمام می‌شد که چرا آن‌ها وظیفه سازمانی ارتش را نمی‌دانند آنقدر برای تضعیف ارتش کار می‌کنند؟ برخلاف همه این فشار‌ها و تنگناها، ارتش از روز ۳۱ شهریور وارد عمل شد و کار را به جایی رساند که به فاصله یک هفته یغنی هفتم مهر صدام پیشنهاد مذاکره کرد. هدف صدام این بود که یکم مهر، خرمشهر را بگیرد، سوم مهر، خوزستان و نهایتا، هفتم مهر در میدان آزادی تهران و در جمع رسانه‌های خارجی، گفت و گوی پیروزی را برگزار کند.

چرا صدام به فاصله هفت روز پس از آغا تجاوز به خاک ایران، مصلحت را در ارایه پیشنهاد مذاکره دید؟

به علت مقاومت ارتش، پیشروی را دور از دسترس می‌دید. این درحالی است که ارتش در آن زمان فرماندهان اصلی و رده بالای خود را از دست داده بود، سپهبد، سرلشگر، سرتیپ و ارتشبد نداشتیم و همه حذف شده بودند و حداکثر، فرماندهان میانی، مانده بودند. آن زمان در پی تلاش و فشار برخی نمایندگان مجلس، سیزده هزار افسر ارشد ارتش را پاکسازی کردند و در سطوح بالای فرماندهی ارتش، کسی نمانده بود. من پنجم مهر رفتم ۵ عراده تانک چیفتن از لشگر ۹۲ زرهی اهواز بگیرم و دنبال فرمانده گردان تانک گشتم، نهایتا، یک سروان مخابرات را پیدا کردم و ایشان گفت من فرمانده هستم، گفتم جناب سروان رسته شما مخابرات است وسروان مخابرات اگر خیلی خیلی زرنگ باشد می‌تواند یک گردان مخابرات را اداره کند نه گردان تانک چیفتن را! گردان تانک را افسر زرهی با درجه سرهنگ دومی باید اداره کند. این وضعیتی بود که در ابتدای جنگ برای ما پیش آمده بود و ارتش با این همه مشکلات توانست در روز هفتم دشمن را متوقف و به زانو در آوَرَد. فاصله شلمچه تا خرمشهر ۵/۱۶کیلومتر بود و دشمن می‌توانست یک ساعته به خرمشهر برسد، ولی با مقاومت شجاعانه ارتش، روز هفتم، هنوز نتوانتسته بود از پُل نو که بین شلمچه و خرمشهر است، عبور کند.. شهید صفری افسر تکاور تیربارچی محافظ پل نو اجازه نمی‌داد پرنده‌ای هم از این پل عبور بکند، چه رسد به نظامیان دشمن؛ و مسیر دیگری نیز برای عبور تانک‌ها و نفربر‌های عراقی غیر از این پل وجود نداشت. ارتش با همه مشکلات مردانه ایستادگی کرد ما رزمندگان آن زمان ارتش افتخار می‌کنیم که در طول ۸ سال دفاع، مهم‌ترین وظیفه سازمانی خود، یعنی حفظ مرز‌های کشور را به حوبی انجام دادیم.

بر این اساس ارتش در حفظ مرز‌ها نقش بسزایی داشته است.

بله ارتش نقش کاملی داشت، ما در سه جبهه می‌جنگیدیم، جبهه شمالی، جبهه میانی و جبهه جنوبی که من درجبهه جنوبی و خوزستان بودم. گردان تکاوران ماموریت زمینی ندارد و ماموریت سازمانی و اصلی این گردان حفظ سواحل، سکو‌های نفتی و جزایر است و ما در خرمشهر با دشمن جنگیدیم و ۳۴ روز در برابر دشمنی که می‌خواست روز اول خرمشهر را تصرف کند مقاومت کردیم.

گردان تحت امر شما شامل چند تکاور بود و با چه تعداد نیرویی این مقاومت را انجام دادید؟

من ۸۰۰ تا ۹۰۰ نقر تکاور داشتم که همگی افسر و درجه دار بودند، ما سرباز نداشتیم.

نبرو‌های مردمی هم شما را همراهی می‌کردند؟

بله، نیرو‌های مردمی از اقشار مختلف هم شاید ۴۰۰ نفر با ما همراه بودند. ما توانستیم با این تعداد نیرو در مقابل دو لشکر زرهی و مکانیزه ارتش عراق با چند گردان گارد ریاست جمهوری و چند گردان جیش الشعبی مثل بسیج ما، مقاومت کنیم. ارتشی‌ها مردانه در برابر دشمن ایستادگی کردند و همان مدافعین خرمشهر که من همیشه از آن‌ها یاد می‌کنم از اقشار کشور بودند مردانه جان برکف ایستادند و الان اسمی از آن‌ها برده نمی‌شود.

چرا اسامی این غیورمردان برده نمی‌شود؟

نمی‌دانم، ببینید امروز روز ارتش است و در اصل روز نیروی زمینی نیز می‌باشد، ولی در رادیو و تلوزیون چه برنامه‌ای می‌بینید؟ رسانه ملی چه برنامه‌ای برای امروز دارد. این‌ها را ببینید و بعد بپرسید چرا اسامی آن دلاورمردان برده نمی‌شود؟

گویا، شما در ابتدای جنگ بازنشسته شده بودید و به میل خود تان وارد جنگ شدید ...

بله من دو ماه بود که بازنشست شده بودم، ولی چون هنوز نفر بعدی نیامده بود واحد را تحویل بگیرد من مشغول خدمت بودم. زمانی که جنگ آغاز شد من تسویه حساب هم کرده بودم و فرمانده به من گفت تسویه حساب شما روز میز من است می‌خواهی بروی یا بمانی؟ گفتم نخیر ناخدا رزمجو من با واحدم می‌روم خرمشهر، دشمن وارد خانه ما شده و غیرت ما قبول نمی‌کند. من اجازه نمی‌دهم تا زمانی که زنده هستم دشمن خاک کشور من را زیر پا داشته باشد. شعار من این است: دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد، تکاور می‌گوید می‌جنگم جان می‌دهم، خون می‌دهم، ولی یک وجب از خاک کشور به دشمن نمی‌دهم.

امروز علاوه بر روز ارتش سالگرد غرق شدن ناوشکن سهند و حمله به ناوشکن سبلان و ناوچه جوشن در سال ۱۳۶۷ از سوی آمریکا هم هست، شما در این نبرد شرکت داشتید؟

نه من مشارکت نداشتم، ولی جالب این است که اسمی از رزمندگان این ناوشکن‌ها هم برده نمی‌شود! فرماندهان این‌ها الان کجا هستند؟ آیا رادیو و تلویزیون اسمی از این سه ناو برده است؟ این‌ها در مقابل ارتش آمریکا ایستادند چرا اسمی از آن‌ها برده نمی‌شود. من می‌خواهم بگویم رادیو تلویزیون برای ما ارتشی‌ها کار نمی‌کند، دوست ندارند، جانفشانی‌های دلاوران ارتش را بازتاب بدهند. بار‌ها در شبکه‌های مختلف گفته ام شما رادیو تلویزیون ملی نیستید، میلی هستید و با هیچ وقت با ما جور نیستید. شهدای ما از شما شاکی هستند، حق شهدای ما را از بین برده اید. تا حالا کِی اسمی از شهید مرادی فرمانده گردان ۱۰۶ برده شده؟ شهیدی که ترکش سرش را از بدنش جدا کرد و در جلوی چشم من بدون سر در جاده اهواز می‌دوید و افتاد زمین و وقتی وی را در آغوش گرفتم در بغل من شهید شد. کجا هستند ۱۰۳ نفری که در ۳۴ روز مقاومت در خرمشهر از گردان تکاوران شهید دادیم. کجا هستند ۲۹۳ نفر جانباز از ده درصد تا ۹۳ درصد، امیر سیاری هم تکاوری است که در همان ۳۴ روز ۷۵ درصد جانباز شدند.

شما پیشرفت‌ها و دستاورد‌های ارتش را چگونه می‌بینید؟

من الان بازنشسته هستم و الان در ارتش نیستم و اطلاعاتی ندارم.

درست، ولی به هر حال اخبار را که رصد می‌کنید. بنابر همین اخبار دستاورد‌های ارتش را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

آنچه که از دور می‌شنوم انشاالله خوب است.

تاثیر حضور نیروی دریایی ارتش را در آب‌های بین المللی را چگونه می‌بینید؟

الان نیروی دریایی خیلی خوب است و اصلا قابل مقایسه با آن زمان نیست، حتی واحد خودم. دنبال یک قبضه توپ ۱۰۵ یا ۱۵۵ می‌دویدم و گیر نمی‌آوردم، ولی الحمدالله الان تیپ‌های تفنگداران و تکاروران ما آتشبار دارند. بعضی وقت‌ها که به جاسک و چابهار می‌روم و این پیشرفت‌ها را می‌بینم لذت می‌برم. حتی یک بار لوله یک توپ را بغل کردم و گریه کردم و فرمانده وقت آمد و گفت چرا گریه می‌کنید گفتم خوشحالم که شما این سلاح دارید واز خوشحالی گریه می‌کنم، شما این را دارید و من در زمان جنگ این را نداشتم که اگر داشتم خرمشهر سقوط نمی‌کرد.

دیگر خبرها

  • نامه‌هایی به خدا کتاب شد
  • شخصیت‌های منفی، اما قهرمان قصه‌های غربی + فیلم
  • مجموعه‌داستان‌ «گوش قرمز» چاپ شد
  • بازیگر سریال «ترش و شیرین» ۱۸ سال پیش چه شکلی بود؟ / عکس
  • آدینه با داستان/ مرد خیلی پیر با بال‌های خیلی بزرگ
  • ۱۰ فیلم ترسناک برتر سال ۲۰۲۳
  • چرا این موجود هشت‌ پا به هیچ شکلی نمی‌میرد؟ (+عکس)
  • گل زیبای لژیونر گیلانی در لیگ فوتبال امارات
  • داستان ۳۴ روز مقاومت در خرمشهر؛ اگر سلاح داشتیم، شهر سقوط نمی‌کرد
  • قبرستان بقیع قدیم ‌ها این شکلی بود + ویدئو